احساس میکنم میتوانم با همه ی اینها کنار بیایم. یعنی واقعیت را بپذیرم و راه خودم را بروم.

تمام راهی که در زندگی ام رفته ام دشواری های زیادی داشته، آنقدر زیاد که خیلی هاشان را به خاطر ندارم، توانم را هم برای منتطر ماندن از دست داده ام، دلم میخواهد هر طور می هست این راه ادامه پیدا کند، خودم را ادامه بدهم، شاید بتوانم راه های بهتری ادمهای بهتری در زندگی ام پیدا کنم.

گذر از یک حقیقت دردناک به مراتب ساده تر از ماندن در وضعیت دردناک است. راستش دلم برای خودم به رحم آمده و باید با خودم کمی مهربان تر باشم، باید کمی آشتی باشم و فکر کردن به راه های بن بست این آشتی را از من گرفته. 

شاید باید یاد میگرفتم که آزاد باشم، بله احساس میکنم می توانم با خودم آشتی باشم و دیگر فکر نکنم به باقی اش، چون تلاشم را کردم و حسرتی نخواهم داشت. حال خوب حتی وقتی حال دلت ابریست همین است که کنار خودت آرامی.